نویسنده: وحید افراسیابان، دانشجوی دکتری رشته مطالعات منطقهای در دانشگاه علامه طباطبایی
زمر نیوز : بر اساس گزارشی که در تاریخ ۲۸ آوریل ۲۰۲۵ در تایمز اسرائیل Times of Israel منتشر شده، اظهارات رئیسجمهوری ایالات متحده درباره مذاکرات هستهای ایران واکنشهای قابل توجهی در محافل سیاسی ایجاد کرده است. این گزارش به تفاوتهای رویکرد دولت دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو در این زمینه میپردازد و چالشهای پیشروی آنها را بررسی میکند. تحلیل انجام شده، مذاکرات هستهای ایران را از دیدگاه نظریه بازیها مورد بررسی قرار میدهد و میکوشد تعاملات و استراتژیهای بازیگران اصلی را روشن کند. در این چارچوب، روابط میان ترامپ و نتانیاهو بهعنوان بخشی از یک بازی چندجانبه تحلیل میشود، که بازیگران اصلی آمریکا، اسرائیل و ایران را شامل هستند و بازیگران فرعی منطقهای نیز نقش مهمی ایفا میکنند. هر یک از این بازیگران با توجه به منافع ملی و دیدگاههای امنیتی و دیپلماتیک خود، استراتژیهای خاصی را اتخاذ میکنند و با ارسال سیگنالهای مختلف، در تلاشند تا منافع خود را بهینهسازی کنند. این تحلیل بهویژه بر استراتژیهای ترامپ و نتانیاهو و واکنشهای ایران تمرکز دارد و پیچیدگی این تعاملات را در چارچوب نظریه بازیها بررسی میکند.
تحلیل دیدگاه ترامپ بر مبنای نظریه بازیها
از دید ترامپ، رسیدن به توافق جدید میتواند یک بازی همکارانه بین آمریکا و ایران باشد که در آن هر دو طرف از رفع تحریمها یا تضمینهای امنیتی بهرهمند میشوند. ترامپ بارها اظهار کرده مذاکرات «خیلی خوب پیش میرود» و «قطعی است توافقی حاصل شود»، و تاکید کرده که «بدون اینکه مجبور به بمباران باشیم، خیلی زود با ایران توافق میکنیم» (timesofisrael.com). این سخنان نوعی سیگنال مثبت برای ترغیب ایران به مذاکره و ایجاد اعتماد است. در تئوری بازیها، بازی همکارانه ایجاب میکند که بازیکنان به توافقهای قابل اجرا قادر باشند. اظهارات مثبت ترامپ میتواند بازی ایران را به سوی همکاری (مثلاً کاهش بخشی از تحریمها در ازای محدودیتهای کنترلشده هستهای) هدایت کند.
· سیگنالدهی مثبت: ترامپ با ارائه سیگنالهایی به صورت دوپهلو عمل کرده است. از یک سو به قصد تسهیل مذاکره، آمادگی خود را برای دیدار با مقامهای ایرانی اعلام میکند و از پیشرفتی خوشبینانه سخن میگوید. از سوی دیگر، سیاست «فشار حداکثری» علیه ایران را نیز دنبال میکند تا امتیاز بیشتری بگیرد. بهعبارت بازیشناسان، ترامپ با گفتار خوشبینانه و وعده برد-برد سعی دارد اعتماد ایران را جلب کند، در حالی که به عنوان اهرم فشار، از تهدید تحریمهای شدید و گزینه نظامی حرف میزند. این «بازی روانشناختی فشرده» به ایران سیگنال میدهد که اگر وارد مذاکره شود، شرایط خوبی ممکن است پیش بیاید. در تئوری بازیهای ارتباطی، چنین سیگنالدهی مثبتی میتواند وجوهی از کژتابی[1] را کاهش دهد و احتمال همکاری متقابل را افزایش دهد.
· بازی مکرر: تعامل واشینگتن با تهران در یک بازی تکراری انجام میشود. یعنی مذاکرات گذشته (مذاکرات ۲۰۱۵ و پس از آن) و مذاکرات فعلی یکسویه نیستند، بلکه ادامه یک روند طولانی است. ترامپ میتواند از رویکرد بازی مکرر بهره ببرد. با نشان دادن انعطافپذیری در چندین دور مذاکره، اعتبار خود را در چشم ایران افزایش دهد تا ایران نیز در نوبتهای بعدی به تعهدات پایبند باشد. گرچه ترامپ در گذشته با خروج از برجام رویکرد تقابلی داشت، اما اکنون نشان میدهد که میتواند بازی را تکرار کند و در دور جدید پای میز مذاکره بنشیند، مشروط بر آنکه طرف مقابل سازش کند. بنابراین، ترامپ بازی احیای برجام را به عنوان فرصتی برای بازنشاندن روند دوجانبه با ایران تلقی میکند، به گونهای که بازیگرها در چند مرحله متوالی به یک تعادل بهینه نزدیک شوند.
تحلیل دیدگاه نتانیاهو بر مبنای نظریه بازیها
· تهدید معتبر: دیدگاه نتانیاهو بر پایه تهدید معتبر است. او بارها هشدار داده است که در صورت ادامه برنامه هستهای ایران، اسرائیل به اقدام نظامی مجبور خواهد شد. از منظر نظریه بازیها، نتانیاهو تلاش میکند بازی را به نفع خود طراحی کند. با اعلام مداوم گزینه حمله نظامی و پافشاری بر نابودسازی زیرساختها، سعی دارد مابهازای مذاکره را کاملاً به نفع خود تنظیم کند. او گفته است هر توافق قابل قبول باید «ظرفیت غنیسازی ایران را بردارد» و «تمام زیرساختهای هستهای ایران را برچینید». این موضع ضمن ارسال یک سیگنال هشدار دهنده به ایران، نمایانگر تهدیدی معتبر است که نشان میدهد در صورت نپذیرفتن شروط سخت، گزینه نظامی روی میز خواهد بود. وقتی نتانیاهو اعلام میکند «یک توافق واقعی آن است که زیرساختها را بردارد»، عملاً یک معادله صفر و یک ارائه میدهد که بازنده در صورت نپذیرفتن شرایط او، هزینهی سنگینی (احتمال حمله) پرداخت خواهد کرد.
· بازی اولتیماتوم: رفتار نتانیاهو کاملاً شبیه یک بازی اولتیماتوم است. او به آمریکا و ایران میگوید یا کل برنامه هستهای تعطیل شود یا هیچ توافقی پذیرفته نخواهد شد. نشریه تایمز آو اسرائیل گزارش میدهد او حتی به ترامپ ابلاغ کرده که معامله باید به «پایان برنامه هستهای ایران» بینجامد نه صرفاً محدودسازی غنیسازی. این موضع طرز فکر بازی «بازیکن اول» Stackelberg[2] را نشان میدهد که ابتدا حرکت میکند و ساختار بازی را تعیین میکند. در یک بازی اولتیماتوم کلاسیک، اگر بازیکن دوم (ایران) پیشنهادی را رد کند، نتیجه ممکن است درگیری یا برخورد نظامی باشد. تهدید نتانیاهو مصداق همین مکانیسم است. او معامله را چنان «آخرین پیشنهاد» ارائه میدهد که ظاهراً تنها نقطه تعادل[3]، مطابقت کامل ایران با خواستههای اوست.
· تعادل نافذ: استراتژی سختگیرانه نتانیاهو عملاً یک «تعادل نافذ» ایجاد میکند. به این معنا که او تلاش میکند تنها وضعیت باثبات را آنجایی بداند که ایران در شرایط تعیینشده او قرار گیرد. در تئوری بازی، تعادل نافذ به وضعیتی اشاره دارد که فقط انتخابهای خاصی میتواند تعادل را پایدار کند. در اینجا، خواست نتانیاهو مبنی بر «برچیدن همه زیرساختها» فرصتی برای توافق باقی نمیگذارد مگر اینکه ایران همه خواستهها را بپذیرد. این راهبرد شبیه طراحی بازی «آخرین پیشنهاد» است که عملاً تنها نقطه تعادل معقول، تبعیت کامل طرف مقابل است. به بیان دیگر، چشمانداز او فقط در صورتی امکانپذیر است که ایران بهطور کامل متوقف شود، والا گزینه برد-برد (تعادل) به جنگ تغییر میکند.
تحلیل استراتژیهای ایران در این بازی چندجانبه
· بازی اطلاعات ناقص: جمهوری اسلامی ایران در این بازیها از اطلاعات ناقص خود استفاده میکند. تهران ماهیت پشتپرده قصد خود را آشکار نمیکند و غرب (و حتی متحدین منطقهای) از میزان واقعی پیشرفت هستهای و اهداف نهایی آن مطلع نیستند. در تئوری بازیها، این وضعیت یک بازی اطلاعات ناقص است. هر بازیکن باید استراتژی خود را با احتمالهایی بر اساس اطلاعات ناقص طراحی کند. برای مثال ایران ممکن است هم در ابعاد نظامی و هم در مذاکرات به صورت پنهانی رفتار کند (مثل تولید سوخت هستهای غنیشده برای مصارف خاص) تا واشینگتن را در مورد احتمال دستیابی به بمب نگران کند. از سوی دیگر، ایران سیگنالهایی میفرستد تا به آمریکا نشان دهد حاضر به مذاکره است اما مقید به قواعد واشینگتن نیست. مثلاً پذیرفتن گفتوگوی غیرمستقیم، نشانهای است که ایران حاضر به «حضور در میدان دیپلماسی» است، ولی در عین حال با نپذیرفتن شرایط یکطرفه آمریکا، هزینههای ورود به این میدان را برای آمریکا بالا میبرد. بدین ترتیب، ایالات متحده باید بدون دانستن تمام کارتهای تهران، استراتژی خود را طراحی کند که این عدم قطعیت پیچیدگی بازی را بیشتر میکند.
· بازی انتخاب استراتژیک بین تسهیل و مقاومت: در گام بعد، ایران انتخاب میکند که از چه ترکیبی از همکاری و مقاومت استفاده کند. در ازای تعامل دیپلماتیک (مثلاً وعده پایین آوردن غنیسازی)، واشینگتن چه امتیازاتی میدهد؟ اگر آمریکا شروط خود را سختتر کند، ایران مقاومت بیشتری نشان خواهد داد. به نظر میرسد ایران باید مذاکرات را به عنوان «عرصهای برای بازی با کارتهای دیگر» ببیند نه دادن امتیاز فوری. به عنوان مثال، ایران تا حدی همکاری فنی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را تشدید میکند تا امتیاز بگیرد، ولی همزمان فشار بر برنامه موشکی و منطقهای را به عنوان کارت نگه میدارد. این بازی انتخاب استراتژیک شبیه چیزی بین «بازی مرحلهای» و «بازی مقاومت» است. ایران در هر مرحله میسنجد که آیا بهتر است همکاری کند (تسهیل مذاکرات) یا در برابر خواستهها مقاومت ورزد تا امتیازات بیشتری کسب کند. هر تصمیم ایران بر مذاکرات تاثیر میگذارد. برای مثال، موفقیت مذاکرات عمان و آمادگی ایران برای ادامه گفتوگو، «سیگنالی» به جامعه بینالملل است که ایران همچنان در بازی میماند.
· بازی همبستگی منطقهای: فراتر از بازی مستقیم با آمریکا و اسرائیل، ایران در یک «بازی منطقهای» نیز درگیر است. محور مقاومت (شامل حزبالله لبنان، حماس فلسطین، انصارالله یمن و دیگر گروههای همپیمان) مانند ائتلاف یا بلوکی است که منافع آن در توازن قوا با اسرائیل و آمریکا نقش دارد. وجود این ائتلاف هزینه یک حمله تمامعیار به ایران را برای اسرائیل به شدت افزایش میدهد. از منظر نظریه بازیها، این یعنی ایران با متحدان خود یک بازی همبستگی منطقهای را دنبال میکند. هر بار که متحدان ایران در جبهههای منطقه واکنش یا اقدام میکنند (مثلاً حملات موشکی به اسرائیل)، به نفع ایران عمل میکند. با این حال، مدیریت این ائتلاف دشوار است. در شرایط مذاکرات، ایران باید تصمیم بگیرد که حمایت از متحدان (مثلاً تشدید حملات) را تا کجا ادامه دهد و چه زمانی به عنوان امتیاز در مذاکرات کنار بگذارد.
منابع:
[1] کژتابی یا ابهام ساختاری به حالتی در زبان گفته میشود که یک جمله یا عبارت میتواند چندین معنا داشته باشد و دقیقاً مقصود را بیان نمیکند. این پدیده معمولاً به دلیل ابهام در مرجع ضمیر، عدم رعایت دقیق قواعد نقطهگذاری، ابهام نقش دستوری کلمات، یا تعلق صفت به مضاف یا مضافٌالیه رخ میدهد.
[2] مدل استکلبرگ، که توسط هاینریش فون استکلبرگ در سال ۱۹۳۴ مطرح شد، یکی از مهمترین مفاهیم در نظریه بازیها است. این مدل به بررسی رفتار رقابتی بین بازیکنان میپردازد، جایی که یک رهبر ابتدا تصمیمگیری کرده و کشورهای پیرو با توجه به آن واکنش نشان میدهند. این تفاوت با مدل کورنو که در آن شرکتها همزمان تصمیم میگیرند، مزیت استراتژیک مهمی را برای رهبر ایجاد میکند. در این مدل، رهبر میتواند پیشدستی کرده و پیروان را تحت تأثیر قرار دهد. این تصمیمگیری ترتیبی باعث میشود رهبر بتواند از مزیت اطلاعاتی و قدرت نفوذ برخوردار باشد و سود بیشتری کسب کند.
0 دیدگاه